سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی نشریه
 


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید




آمار واطلاعات
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 85870
کل یادداشتها ها : 43

این کودکانه تقدیم به قلب زخمی سه ساله ی ارباب... ( شعر از هور مدیر وبلاگ تسبیح واژه ها )

اتل متل یه دختر خیلی باباشو دوس داش

با خواهرش رفیق بود برادراشو دوس داش



وقتی باباش میومد می رف می شِست رو پاهاش

باباجونم با دستاش شونه می زد به مــــوهاش



دخترشو می بوسید صورتشو ناز می کرد

دخترک سه ساله حرفاشو آغاز می کرد



شیرین زبونی می کرد میگف : بابا... بابا جون

دوسِت دارم همیشه از اینجا تا.....آسمون



دل بابا شـــاد می شد با حــــرفای دخترش

نگاش می کرد و آروم دَس می کشید رو سرش

....

اتل متل کربلا یه دختر سه ساله

الهی من بمیرم مگه بابا نداره؟



پاهاش چرا زخمیه ؟ کی موهاشو کشیده؟

کبود شده صورتش انگار قَدش خمیده



همش می گه بابا جون کی تو رو از من گرفت؟

دخترتو یتیم کرد....بابامو از من گرفت



بابا ببین عمه جون داره کتک می خوره

از طرف نامحرم سیلی و چَک می خوره



پاشو ببین نامردا خیمه ها رو سوزوندن

پایِ برهنه ما رو دنبالشون کشوندن

...

اتــــــل متـــل رقیه یه گوشه ای نشسته

سر بابا رو پاشه ، ولی دلش شکسته



وای از دلِ عمه جون ، رقیه رفته دیگه

تو گوشه ی خرابه چشاشو بسته دیگه

 

.........................................................

چن وقتی هس بدجوری دلتنگ حرم عمو عباسم...



پیجیده توی شهرمون بوی محرم دوباره

دلِ تموم عاشقا شده پر از غم دوباره



رو سرْدرِ خونه بابام ، یه پرچم سیاه زده

شک ندارم که پرچمو با بغض و اشک و آه زده



تو مسجد محلمون صدای زنجیر پیچیده

مداح داره داد می زنه : کی کربلا رو ندیده؟



بچه ها مشکی پوشیدن به عشق شاه کربلا

یکی به زیر لب می گه : قربون ماه کربلا



حال و هوای دل من امشب حسینی شده باز

سه بار صدا زدم حسین رو سجاده بعد نماز



گفتم آقا رام نمیدی بیام کنار شیش گوشَت؟

من بی پناهم آقا جون ، پنام نمیدی تو خونَت؟



بگو به عباست آقــا من بی قرارم به خــدا

بدجوری بی تابش شدم طاقت ندارم به خدا


  













طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           



br