سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی نشریه
 


برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید




آمار واطلاعات
بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 85882
کل یادداشتها ها : 43

بسم الله الرحمن الرحیمl

 

نویسنده متن:آقای عباس احمدی 

دو قلبش خوب کار نمی‌کردند. اصلاً کار نمی‌کردند. جلال نشسته بود جلو. نزدیک مدّاح و بغل‌دستی‌ها را نگاه می‌کرد که چه اشکی روی گونه‌ها می‌ریختند و دو قلب سیاه و سفید چشم‌هایش را که اشک پمپاژ نمی‌کردند. زندگی به چه درد می‌خورد با قلب‌های خراب، با قلب‌های ساکن، با چشم‌های ساکت. چشم‌ها باید حرف می‌داشتند برای گفتن. باید اشک می‌داشتند برای ریختن. قلب‌ها که کار نکنند آدم مرده است. جلال مرده بود. مرده‌ی نشسته. و وقت سینه‌زنی مرده‌ی ایستاده که ‌دست‌هایش روی سینه‌اش می‌خورد. جلال زیاد خورده بود. ناهار سر سفره‌ی امام حسین علیه السلام نشسته بود ولی زیاد خورده بود. زیاد خورده بود که چشم‌ها کار نمی‌کردند. آدم روز تاسوعا اشک نداشته باشد خیلی ستم است. ستم است یعنی وقتی اشک ندارد پس چه دارد؟ پس به چه درد می‌خورد؟! پس چه کاری باید انجام دهد؟! تاسوعا را باید دریا ساخت، باید موج انداخت. باید آب فراهم کرد برای بچّه‌های حسین علیه السلام. تشنه‌‌اند. صدای العطش را نمی‌شنوی؟ نمی‌شنوی صدای العطش را که از کربلا رفته است تا یمن و از میانمار رد شده و غزّه را هم گرفته؟ نمی‌نشوی صدای العطش ملّت مصر را که همه اشک‌های تو را می‌خواهند. اشک‌های حسینی تو را. اشک باید ریخت و همین اشک است که مشت می‌شود. و همین اشک است که مشک می‌شود. مشک ِ حیات. مشک ِ پر از اسلام.

جلال ِ مرده‌ای که اشک چشم ندارد چه کار می‌تواند بکند برای غزّه؟ کدام سلاح ِ اشک را بفرستد غزّه تا موشک شود و بیافتد روی سر تل‌آویو. موشک‌هایی که شیطان را هدف می‌گیرد اشک‌های من و تو است. می‌فهمی این را؟ اشک‌های داغ حسینی. اشک‌هایی که شور می‌آورد نه خموشی، اشک‌هایی که آتش می‌زند دل را و گُر می‌گیرد آدمی. جلال دارد سینه می‌زند و وسط حال گرفته‌اش به خودش می‌گوید: «اَه. چه قدر بد است دل سنگ، چه قدر بد است قلب خواب آلود، چه قدر بد است شکم سیر، چه بد ظرفی است این شکم.» شب ِ عاشورای جلال تمام شد. جلال گونه‌هایی را که خیس نشده بودند روی بالشت گذاشت و خوابید. دم دمه‌های فجر بیدار شد. رفت دم یخچال تا آب بخورد. نخورد. صبح سفره که پهن شده بود می‌خواست برود پای سفره که نرفت. حالا وقتش است که برود پای تعزیه بنشیند و علی اکبر و قاسم را ببیند که می‌روند میدان و خون‌آلود برمی‌گردند و ابالفضل را ببیند که می‌رود میدان و خون‌آلودش هم برنمی‌گردد. و گریه بکند و گریه بکند و گریه بکند.

 

حدیث: امام باقر علیه السلام: نزد خداوند، چیزی منفورتر از معده پر نیست.

میزان الحکمه، ج1، پرخوری

 


  













طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           



br